آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

13 ماهگی آیسا و 12 مروارید غلتون و نصفه نیمه

  گاه می توان تمام زندگی را در آغوش گرفت ...وقتی تو در آغوشمی...تمام زندگی من آیسا... سلام عشق کوچولوی مامان.آیسای نازنینم در سیزدهمین ماه از روزهای قشنگ زندگیت هستیم و شما شیرین کاری های خیلی زیادی انجام میدی اونقدر شیطون شدی که دیگه نمی تونم جلوی بعضی کارات رو بگیرم مخصوصا وقتی جیغ میزنی  که حتما باید انجام بشه.. قبلنا دوست داشتم دخترم خسیس بشه حالا  شما هیچ کدوم از وسایلتو به کسی نمیدی منو میگی شاید بزرگتر بشی خوب بشی ها هر کدوم از دوستات که میان خونمون و به هر کدوم از وسله هات دست میزنن جیغ میزنی و میخوایش... دختر کوچولوی مامان فدات بشم که وقتی پی پی میکنی تا بهت میگم شلوارتو دربیار میدویی جلو در دستشویی ...
24 آذر 1392

تازه های آیسا :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

در امتداد نگاه تو لحظه های بی قرار انتظار شکسته می شود و من مات نگاهت...بغض تنهاییم را حضور گرمت مغلوب میکند و تو هستی و همین کافیست .... لحظه هایی هست که فقط و فقط مال من و شماست دختر نازم همین لحظه  ها را عشق است... به خاطر اینکه شما کاملا تنهایی و به طور مستقل راه میرید هوراااااااااااااااااااااااااااا سلام عشق کوچولوی مامان میدونی حتی وقتی بزرگ هم بشی باز عشق کوچولوی مامانی.. الهی فدات بشم و هزار ماشالا که راه افتادی نفس مامان خونه مامان مهناز بودیم که دو سه قدمی راه رفتی و افتادی وقتی با تشویقهای بابا محمد و دایی جونی روبرو شدی با جدیت تمام بلند شدی و دوباره ... واین کار رو اونقدر تکرار کردی که الان ب...
3 آذر 1392

هدیه ای برای من(آیسای گلم تولدت مبارک) غدیر خم عید تکمیل رسالت مبارک باد

امروز عرش یزدان زیب و صفا گرفته...زیرا که حق به مرکز امروز جا گرفته... اندر غدیر خم گفتجبریل با ملایک...امروز دست حق را دست و خدا گرفته... خجسته باد پیوند نبوت و امامت در نقطه اوجی به نام غدیر خم که غدیر گره محکمی است برای رشته دیانت... عید ولایت بر تمام عاشقان و محبان امیرالمومنین مبارک... یاد آور اولین روزی که خدا شما رو به من هدیه کرد و زمینی شدی... اولین سال تولدت با بهترین اعیاد یکی شده عشق کوچولوی من.. بودنت هدیه ایست برای من برای بودنم برای... دل پروانه ایم... عشق کوچولوی من تولدت مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک سلام دختر نازم هزار هزار بار شکر که هستم و شب تولدت رو کنار...
1 آبان 1392

گل دخترم و مروارید هفتمش

سلااااااااااااام عشق مامی ...اول واسه خاطر تاخیر شرمنده چونکه شما سخت مریض بودی و این ویروسی که تو هوا اومده نذاشتی در بره و گرفتی چپوندیش تو دهن کوچولوت و خلاصه اینکه ماما بمیره تب و اسهال و ... وای خدا رو شکر که خوب شدی خیلی اذیت شدی جیگرم لاغرم شدی فدات بشم که تا یه ذره میخوای گوشت بگیری زود مریض میشی... الهی دورت بگردم مروارید 7 مبارک.... ایشالا دندونای سالمی داشته باشی عشقم... از کارای بامزه اینکه کلا جلو تلویزیونی و هی دستگاه رو خاموش میکنی دکمه پاور رو یاد گرفتی هی به صفحه تلویزیون نگاه میکنی ببینی خاموشه دوباره روشن ...دوباره خاموش و...... من و باباجی به هیچ طریقی هم حواست پرت نمیشه ...ما دوتا دیگه اینکه میگم ب بیی چی ...
14 مهر 1392

عاشقانه های مادرانه...

تنهاییم را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست... سلام میکنم چون سلام یکی از نامهای خداست وتو تکه ای از وجود خدایی که به من هدیه شدی... فرشته کوچولوی مامان سلام...هر چند وقت یک بار سراغ پستهای قبلی میرم و روزهای اول تولدت... و آه می کشم و شکر می کنم که هنوز هستم و تو را در آغوش می کشم... عشق دوست داشتنی من از روزهای اول تولدت چیز زیادی تو ذهنم نیست به جز درد... هنوز هم نمی دانم که وقتی می گویند بعد از تولد دل،غصه دار نبودن فرشته ی درونش می شود یعنی چه؟؟ که دل غصه می خورد و دلتنگی می کند... یادم نیست...هنوز هم یادم نیست چه طعمی داشت و چه احساسی که شیره ی جانم را می نو شیدی ...یادم نیست...و باز هم خدای بزرگم شکر ...شکر... عزیز لحظاتم این...
3 مهر 1392

بوی ماه مهر همراه با 11 ماهمه پاییزی من که ششمین مرواریدشم اومده بیرون...

نه بهار با هیچ اردیبهشتی...نه تابستان با هیچ شهریوری و نه زمستان با هیچ اسفندی...اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد...پاییز مهری داشت که بر دل هر خیابان مینشست... پاییزت مبارک دختر پاییزی من... الهی مامانی فدات بشه سلااااااااااام نفس مامان دیروز شادی کلاس اولی بود و من وقتی داشت میرفت مدرسه نگاش میکردم و با تمام وجودم از خدا میخواستم که روزی شما رو با مقنعه سفید و گل به دست راهی مدرسه بکنم فرشته کوچولوی من 11 ماهگیت مبارک...ششمین دندونتم مبارک عشقم از وقتی رفتیم همدان تا دوباره اومدیم کلی اتفاق افتاده... شما از مبل میگیری بلند میشی و چند قدم راه میری قربون تاتی کردنت  وقتی راه میبرمت میگی تاتی تاتی... سوار تاب که میشی...
1 مهر 1392

روز دختر

سلام، سلام آهاي من اومدم و چقد خوشحالم، ميدونين چرا بچه ها( به خصوص شما دختر خانما) اخه 16 شهريور روز دخترا بود البته من دسترسي نداشتم به نت تا بيام و با تاخير اومدم اما اشكال نداره، ماهي را هر وقت از آب بگيري تازه هست. البته من چند روزي بابايي را تنها گذاشتم و رفتم همدان، تازشم، خيلي دلم تنگ شده براش و مهمتر از اين نميدونم برام چي خريده؟؟؟؟؟؟؟ بابايي اگه پيام منو ديدي بيا بگو چي خريدي برام؟؟؟ راستي يه چيز ديگه هم هست. 20 شهريور هم روز تولد ماماني خودمه، هوار تا دوستش دارم اما بابايي نبود بهم پول بده برم واسش چيزي بخرم برا همين اينجا بهش ميگم تولد مبارك ماماني مهربون. من اين روز به تمام دختران به خصوص دوستاي خوبم ( آرتينا، هس...
21 شهريور 1392

تقديم به تمام دختران، سنگ صبور مادران

زن ناله می کند. مرد پشت در اتاق انتظار می کشد. ناگهان صدای گریه. بی تابی مرد بیشتر می شود. منتظر است. نهایتا در اتاق روی پاشنه میچرخد و قابله با صدای ضعیفی: متاسفم فرزند شما دختر است!! اَه لعنت به این شانس... حال چگونه تا آخره عمر این ننگ رو با خود یدک بکشم؟! این داستان مال سال های دور است... خیلی خیلی دوووور ... . *** این روزها که مادران از ماه چهارم بارداری مژده آمدن دختری ناز را می گیرند شروع می کنند به خریدن لباس های صورتی رنگ و گل سرهای رنگارنگ و جور وا جور... دل تو دل پدرها نیست ، که قرار است دختری ناز و عروسک در بغل هر روز صبح آنها را در آغوش کشیده و صبح به خیر بگوید. سال اول با شیرین زبانی هایش سرگرمشان خواهد کرد با قهر کردن ...
21 شهريور 1392

پنجمین مروارید...2تا مهمون عزیز و مهمتر تولد بابامحمد جونیم...

سلام عشق کوچولوی من دیروز ساعت 11صبح مامان مهناز و بابا محمد قدم رو چشمامون گذاشتند و اومدن خونمون شما تو آشپزخونه نشسته بودی به همراه باباجی داشتی صبحونه میخوردی وقتی مامان مهناز رو دیدی از خوشحالی نمیتونستی چی کار کنی و فقط بلند بلند میخندیدی...قربونشون برم خیلی خوش اومدین مامان و بابای مهربونم یه هدیه خیلی قشنگ هم واسمون خریده بودند دستشون درد نکنه ...خلاصه اینکه به من و شما خیلی داره خوش میگذره ...بابامحمد جونمون هم دیشب تولدشون بود و  واسشون کیک درست کردیم خیلی هم خوش گذروندیم....صبح زود هم شما بیدار شدی و با بابامحمد رفتی گردش نا گفته نمونه که دیشب هم بغل هیچکس خوابت نبرد گریه میکردی رفتی بغل بابامحمد . خوابت برد قربونت برم عشقم ک...
9 شهريور 1392

چهارمین مروارید و 10 ماهگی ماه کوچولوی من

سلام عشق مامی ...حالت خوب نیست حدودا 2 هفته  ای میشه که سرمای شدیدی از خاله ندا گرفتی و سرفه های بدی میکنی شبا اصلا نمیخوابی تو روز هم نمیخوابی  دندونم که داری در میاری همش خورده به هم و حسابی بد اخلاقی فقط نق میزنی من اینجا تک و تنها ...بمیرم که درد داری ...به سلامتی وارد ماه دهم شدی قربونت برم راستی قضیه چهارمین دندونت هم  خیلی جالبه :سومین دندون شما دندون بالا سمت راست بود که اومد بیرون ،دندون کناری نیش سفید شده بود و ورم کرده بود و من همش اونو نگاه میکردم و منتظر بودم تا دیروز که داشتی شیر میخوردی یه دفعه دیدم ای خدا یه دونه کوچولو پایین زده بیرون کلی با باباجی دادو هوار راه انداختیم بوست کردیم با این حساب دندونای پایینت...
2 شهريور 1392