13 ماهگی آیسا و 12 مروارید غلتون و نصفه نیمه
گاه می توان تمام زندگی را در آغوش گرفت ...وقتی تو در آغوشمی...تمام زندگی من آیسا...
سلام عشق کوچولوی مامان.آیسای نازنینم در سیزدهمین ماه از روزهای قشنگ زندگیت هستیم و شما شیرین کاری های خیلی زیادی انجام میدی اونقدر شیطون شدی که دیگه نمی تونم جلوی بعضی کارات رو بگیرم مخصوصا وقتی جیغ میزنی که حتما باید انجام بشه..
قبلنا دوست داشتم دخترم خسیس بشه حالا شما هیچ کدوم از وسایلتو به کسی نمیدی منو میگی
شاید بزرگتر بشی خوب بشی هاهر کدوم از دوستات که میان خونمون و به هر کدوم از وسله هات دست میزنن جیغ میزنی و میخوایش...
دختر کوچولوی مامان فدات بشم که وقتی پی پی میکنی تا بهت میگم شلوارتو دربیار میدویی جلو در دستشویی و یه چیزایی هم میگی ...تازه دمپایی هم میپوشی ولی رفتن با خودمه برگشتن و شما رو از دستشویی دراوردن ماجراست که با کلی گریه میای بیرون واسه اینکه اونجا حسابی شیر آب رو باز و بسته ....وای که وقتی هم اب داغ بشه میگی آی لی لا داغ
وقتی گرسنه هستی و شیر میخوای بد اخلاق میشی و صحنه پرت کردن پستونکت واقعا جالب و دیدنیه که هنوز موفق نشدم عکس بگیرم چون سریع اتفاق می افته،بله واینکه دنبالم میای آشپزخونه تا شیر آماده بشه و تو این مدت همش نق میزنی و میگی بیده بیده بیده و شیر رو که آماده میکنم میگم آیسا برو بالشو بزار و بخواب الهی دورت بگردم که اگه بالش زیر سر باباجی هم باشه میای و برمیداری من و باباجیبیشتر باباجیخودشو میزنه...
گفته بودم که یه سری حلقه داری و هنوز هم از بازی با حلقه هات خسته نمیشی به علاوه اینکه یه کره هوش داری که اشکال هندسی رو باید داخلش بندازی و شما اول از همه دایره رو برمیداری و سر جاش میزاری و اسمش رو هم میگی دار دار...دختر باهوش خودم
از کارتای آرمان جونی واست خریدیم و شما الان 12 تا رو بلدی و اسماشونو تا اونجایی که بتونی خوب تلفظ میکنی
آب=آب
توپ =تو تو
مو=م(با ضمه)مو
مامان=ماما
چتر=چت
گل=گل
نان=نا. دست و پا رو هم خوب تلفظ میکنی
دختر و پسر=فقط سرت رو تکون میدی که یعنی آر ه بابا میدونم چیه اینقدر تکرار نکن مامانی
و از همه مهمتر کارت بابا که بلن میگی بابا و تنها کارتی هست که همه جا با خودت میبری و همش نگاش میکنی و میگی بابا.الهی قریونت برم که باباتو اینقدر دوست دا
باباجی نزدیک ساعت 5 میرسه خونه و شما از ساعت 4 جلو در یا کنا آیفن هی میگی عیییییی بابا بابا
عکسها رو شناسایی میکنی عکس دایی جون رو میگی دا و با با جی رو هم میگی
از صبح که بیدار میشی باید رو مبلها واست خونه بسازم و دالی بازی کنیم و بهد لگو هات بعد حلقه ها وبعد کارتها بهد جورچین و عروسک و دوباره از اول از اتاق خوابت که خسته میشی بر میگردبی رو مبل منو میگی
چند وقتیه غذا خوب نمیخوری عزیزم واسه خاطر دندوناته که الان 12 تا دندون خوشمل داری
فعلا نمیذاری بنویسم تا بعد
وای یکی از علاقه مندیهات این کاره ...
عاشق ترازو هستی به زور میشه راضیت کرد کنار بکشی
اگه یادت باشه وقتی فهمیدم دختر تو شکمم همون موقع مامان مهناز تو امام زاده بود و این انگشتر ها رو واست خرید
این کار هر شبه اگه در کمد لباسها باز باشه شما به هر طریقی میری اون بالا
ساعت 1 شب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و من هر چی گم بشه باید از تو سطل برنج پیداش کنم
راستی جدیدا هم به کفشای مامان علاقه مند شدی همش اونا رو میاری وسط پذیرایی و پستونکت رو میندازی توش
و یادم رفت بگم که دخترم خودت با قاشق غذا میخوری الهی فدات بشم
اینجا رو پیدا کردی واسه پی پی....
این دمپایی کرمی ها رو باباجی واست خریده و شما از پاتون در نمیارید الهی بگردم نفستو
میگویی آغوش...
تمام تنم گرم میشود.....
بگذار این شعر را به بهانه در آغوش کشیدنت نصفه نیمه رها کنم ...
آیسا من و تو در قلب خداییم...
دوستت دارم ...