آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

بوی ماه مهر همراه با 11 ماهمه پاییزی من که ششمین مرواریدشم اومده بیرون...

1392/7/1 12:51
نویسنده : مامانی
282 بازدید
اشتراک گذاری

نه بهار با هیچ اردیبهشتی...نه تابستان با هیچ شهریوری و نه زمستان با هیچ اسفندی...اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد...پاییز مهری داشت که بر دل هر خیابان مینشست...

پاییزت مبارک دختر پاییزی من...

الهی مامانی فدات بشه سلااااااااااام نفس مامان دیروز شادی کلاس اولی بود و من وقتی داشت میرفت مدرسه نگاش میکردم و با تمام وجودم از خدا میخواستم که روزی شما رو با مقنعه سفید و گل به دست راهی مدرسه بکنم فرشته کوچولوی من 11 ماهگیت مبارک...ششمین دندونتم مبارک عشقم

از وقتی رفتیم همدان تا دوباره اومدیم کلی اتفاق افتاده...

شما از مبل میگیری بلند میشی و چند قدم راه میری قربون تاتی کردنت  وقتی راه میبرمت میگی تاتی تاتی...

سوار تاب که میشی آواز میخونی و اولش میگی تاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...

تا میگم لی لی لی لی حوضک انگشتت رو میزاری کف دست دیگت و خودت هم میخونی واسه منم میگی...

میگم آیسا کلاغه چی میگه: میگی غار غار با جیغ بعضی وقتها هم جوجه کلاغه حال نداره آروم فقط یه دونه غار میزنه باباجی میگه یه حیوون بهتر یادش بده ...

یه عروسک داری که حرف میزنه تمام حرفاشو تکرار میکنی ...

مامان بابا و ددر رو قشنگ تلفظ میکنی

وقتی خیلی گرسنه ای غذا میخوری و میگی ههههههههههههههم و خودت دهنتو میکنی توی ظرف غذا تحمل نداری که بهت قاشق قاشق بدم جوجه کوچولوی من

با پستونکت خیلی بامزه بازی میکنی میکوبی روش پرتش میکن اون ور اتاق خودت میری دنبالش و این کار رو چند بار تکرار میکنی

پستونکت رو میزاری دهن عروسکات تازه یه عروسکت پستونک داره پستونک اونم میزاری دهن خودت...

با دقت به حرفام گوش میدی و سعی میکنی تکرار کنی...عاشق دوچرخه ای ...هرجا میبینی خودتو پرت میکنی و اونقدر م م م میکنی که ببریم سوارت کنم

همدان برده بودمت بیرون واسه یه  ظرف پلاستیکی اونقدر جیغ و داد کردی که واست خریدمش  و کلی خندیدی ...

آیسا جونم جدیدنا سراغ همه چیز میری آویزون میز تلویزیون هستی همش میکشی بالا تمام کشوهای کابینت رو باز میکنی و چند بار هم انگشتت مونده وسط کشو اما دست بردار نیستی گلم...

خیلی با علاقه دس دسی میکنی و دستاتو یه جوری میچرخونی نانای میکنی واست آواز میخونم زودی میرقصی...

عاشق بیرون رفتنی و خودتو میندازی بییرون و بغل هرکسی که میخواد بره بیرون میری تعارف هم نمیکنی...

فعلا همینا یادمه

 راستی دایی جونی پیراهن خوشگلتو پوشوند بهت و شما رو برد آتلیه خیلی عکسای نازی شد حالا ازشون چاپ میکنم میارم

بابا محمد خیلی دلش واسه شما تنگ شده همش زنگ میزنه که باهات حرف بزنه ما هم دلمون براشون تنگ شده ...

و اینکه عمو جونی ها با بی بی اومده بودن خونمون و خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا شما که با ستایش و باران کلی بازی کردی و همش بیرون بودی و کلی بغل عمو جلیل بهت خوش میگذشت که میخوابیدی جاشون خیلی خالیه...

باز هم دالی البته با بشقاب راستی خودت هم میگی دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بابا محمد واست آواز میخونه و شما دس دسی میکنی ...

به یاد کوچولویهات مامان مهناز تو کری یر میخوابوندت

یه جمعه شهریوری خنک در همدان باغچه سبزی ...دوست بابا محمد بود و ما برا خرید سبزی قرمه رفتیم

اونقدر خوشحال بودی که هر کاری کردیم نشستی باران و ستایش دختر عمو ها

اینم از ریخت و پاش شما آخه گلم باید به ماما کمک کنی دخترم...

بهت میگم دست نه و شما منو میزنی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

از آسمان میبارد برگ...بر روی زمین ریخته  یک دریای برگ..دنیا میدرخشد در پادشاه فصلهای سال...

آسمان طلایی است...درست مثل موهای تو...

یک بار خندیدن تو به تمام عمر می ارزد...دوستت دارم و هنوز هم تمام عاشقانه هایم برای توست... مثل همیشه و برای همیشه من و تو،تو قلب خداییم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

هستی وهیربد
1 مهر 92 15:01
فدات بشم ایساجونی 11ماهگیت مبارک خوشگل خانوم دلم برات یه ذره شده قربونت برم امشب میایم خونتون ان قدخوشحالممممممممممم حدنداره منو هیربدکلی بوست میکنیم خاله جون مرسی این عکسای قشنگ روگذاشتی


فدای تو هستی جونم منتظرم خوش اومدین
مامانی هستی جون و هیربدجونی
4 مهر 92 19:37
وااااای عزیز دلم تو خودت گلی . گلها باید از تو خجالت بکشن که دراومدن.نفس خاله هزار ماشاا... هرروز نازتر و زیباتر از قبلی قوربون پلو خوردنت بشم عزیزم به امید دیداربا هزار ماچ آبدار.راستی خوب میکنی کابینتها رو هم میکشی بیرون فدات شم برو حالشو ببرعشق خاله آخه این دلبریهارو میکنی که خوردنی شدی

مرسی هستی جونم
خاله زری ( مامان آرمان)
5 مهر 92 14:17
عزیزم اول از همه یازده ماهگیت مبارک چیزی نمونده از تولد شما دخمل خوشگلمون یک سال بگذره خدا رو شکر . چشمت هم روشن که دختر عمو ها رو دیدی عزیزم


ممنون خاله جونی
بهار
7 مهر 92 16:15
ای جوووونم بالاخره برگ گل رو کند.
قربون خنده ی قشنگت برم من.


فدای شما خدا نکنه عزیزم مرسی از لطفت
مامان امیرحسین
14 مهر 92 10:00
الهی.. ماشااله به این عروسک خوشگل


سلام ممنون از لطفتون ماشالا به پسرتون