آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

تازه های آیسا :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

1392/9/3 19:42
نویسنده : مامانی
324 بازدید
اشتراک گذاری

در امتداد نگاه تو لحظه های بی قرار انتظار شکسته می شود و من مات نگاهت...بغض تنهاییم را حضور گرمت مغلوب میکند و تو هستی و همین کافیست ....

لحظه هایی هست که فقط و فقط مال من و شماست دختر نازم همین لحظه  ها را عشق است...

هوراهوراتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقهوراهورا

به خاطر اینکه شما کاملا تنهایی و به طور مستقل راه میرید هوراااااااااااااااااااااااااااا

سلام عشق کوچولوی مامان میدونی حتی وقتی بزرگ هم بشی باز عشق کوچولوی مامانی.. الهی فدات بشم و هزار ماشالا که راه افتادی نفس مامان خونه مامان مهناز بودیم که دو سه قدمی راه رفتی و افتادی وقتی با تشویقهای بابا محمد و دایی جونی روبرو شدی با جدیت تمام بلند شدی و دوباره ... واین کار رو اونقدر تکرار کردی که الان به سلامتی راه میری

خوب اول واسه خاطر تاخیر پیش اومده معذرت که دیگه هر کی منو میدید میگفت چرا وب دخملی رو آپ نمیکنی ؟؟؟باید بگم که ما1هفته هست که تشریف آوردیم خونمون و وایمکسمونم شارژش تموم شده یود و بابایی وقت نمیکرد که دیشب شارژیده شد...

و اینکه شما تا رسیدیم 2 شب تب داشتی و من فکر میکنم غصه خونه مامان مهناز رو میخوردی چون تا سه روز که بیدار میشدی از خواب دنبال دایی جونیت میگشتی الهی مامانت بمیره ....

آیسا جوجو هر روز کارای خیره کننده زیادی انجام میدی الان دیگه صدای اسب وسگ و مرغ و الاغ(دایی جونی یادت داده)خندهرو در میاری....اسبه چی میگه؟پیکو پیکو و دستاتو میاری بالای سرت ههههههههههههههههههههه صدای شیهه اسب رو در میاری..و

خونه مامان مهناز که بودیم یه قسمتی رو واسه پی پی کردن انتخاب کرده بودی و میرفتی اونجا که چشمات کسی رو نمیدید پشت میز و مهم نبود که ما شما رو ببینیم مهم اینه که شما کسی رو نبینیدقهقهه

صدای دزد گیر دایی که سر ظهر می اومد می اومدی کنار آیفن و میگفتی دا دا دا

تا من مامان رو صدا میزدم شما هم بالافاصله میگفتی ما ما من همچنان لی لا هستم...ماچ

برده بودیمت چکاب من که نتونستم بگیرمت اما اونقدر بوده بوده بوده کردی و سوالی هم میگفتی؟؟؟ بوده ؟؟ (یعنی چی )نمیدونم حتما چی کار میکنید معنیش بوده که دکتر آزمایشگاه نمی تونست ازت خون بگیره ناراحت

گوشی رو میزاری کنار گوشت و میگی عیییییییییییییییییییییییییییی(بابا علی رو صدا میکنی)کلا هر وقت تلفن مبینی میگی عیی چون مامانی تا گوشی رو برمیدارم فقط با باباجی حرف میزنمنیشخند

خدا نکنه چیزی رو بخوای و به دست نیاری اونقد میگی بیده بیده بیده با بغض تا دل هر کی هم که از سنگ باشه آب میشه چه برسه به من و ...

همچنان  بیش تر از پیش عاشق خیاری اصلا فکر کنم یکی از فانتزی هات باشه

الهی قربونت برم که  فرچه رژگونه منو بر میداری و میزاری رو لپات و تا کنار میز آرایش میرم میگی ددر؟؟؟؟؟؟

یه سری حلقه داری که همه رو به ترتیب می اندازی و هر کدوم رو که میاندازی واسه  خودت دست میزنی هزار آفرین دختر باهوشمتشویقتشویق

از تو کره هوشتم دایره رو خوب تشخیص میدی سر جای مخصوصش میزاری این هزار آفرین داره نازنینم

فعلا چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسهخجالتشرمنده ...

این لباسی که دایی جونی واستون خریده دستشون درد نکنه ایشالا عروسشون جبران کنیم کلی برقصیم و یه کلاه و جوراب هم کاموتشو خریده داده بافتند که بازم مرسی دایی جونمممممممممممممممممممم

تو عکس قبلی مشخصه کلاه و جوراب بازم مرسیماچقلبماچ

عکسای تولد همدان که وقت نشده بود بزارم و دایی جون زحمت تزئین رو کشیده بودن

دست باباجی گلت درد نکنه که تولد واست گرفت مرسی باباجییییییییییییییییی

طبق معمول که شما تو مراسمات خاص میخوابید تو سالن هم خواب تشریف داشتید؟؟؟؟؟؟


اولین قدمهای جوجه من...

یا علی دختر نازم

جایی برای.....

قربونت برم که امسال بردمت مراسم شیر خواره هاالهی شکرت هزار بار شکرت

یکی از علاقه مندیهات فریزر هست ....منو میگی

سینه زدن عشقم که الهی قربونت برم که حب اهل بیت از بچگی توهمه نی نی ها هست

تاسوعا و نذری بابا محمد قبول باشه

و عاشورا که تو اون همه سرو صدا شما خواب بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این کار همیشته با این عروسک الهی فدات شم

عشقم لحظه هایی هست که فقط مال من وشماست تمام لحظه هایی که با هم هستیم تنها  با هم بازی میکنیم غذا میخوریم  فیلم میبینیم میخوابیم یا حتی گریه میکنیم من عاشق لحظه های با تو بودنم عاشق بازیهای کودکانه ام مثل تو جیغ میزنم میخندم و...

خنده تو... طعم عسل میدهد من عاشق لحظه های خندیدن توام...

و در تمام این لحظات من و تو در قلب خداییم و خدا هم با ما میخندد...

دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله زری ( مامان آرمان)
7 آذر 92 19:51
نذریتون قبول باشه لیلا جونم لباس قرمزه ایسا دقیقا مثل ارمانه آرمانی ما هم دقیقا همینو داره اما قهوه ایش مبارکش باشه اولین قدم هات مبارک جوجه جان سلام ممنون زری جونم شرمنده دیر جواب دادم آره لباس آرمان رو هم دیدم راست می گیفدات
هستی وهیربد
8 آذر 92 15:40
ایساجونم قربونت برممممممم اون عکسی که داری ماکارونی میخوری چه قدقشنگههههههههه وایییییییییی دورت بگردم اینقدخوشگل پیتیکوپیتیکومیگیییییییی خاله جون هزارتابوسش کنین روزبه روزجیگرطلا ترمیشه بازم ممنون هستی عزیزم