آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

عاشقانه های مادرانه...

تنهاییم را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست... سلام میکنم چون سلام یکی از نامهای خداست وتو تکه ای از وجود خدایی که به من هدیه شدی... فرشته کوچولوی مامان سلام...هر چند وقت یک بار سراغ پستهای قبلی میرم و روزهای اول تولدت... و آه می کشم و شکر می کنم که هنوز هستم و تو را در آغوش می کشم... عشق دوست داشتنی من از روزهای اول تولدت چیز زیادی تو ذهنم نیست به جز درد... هنوز هم نمی دانم که وقتی می گویند بعد از تولد دل،غصه دار نبودن فرشته ی درونش می شود یعنی چه؟؟ که دل غصه می خورد و دلتنگی می کند... یادم نیست...هنوز هم یادم نیست چه طعمی داشت و چه احساسی که شیره ی جانم را می نو شیدی ...یادم نیست...و باز هم خدای بزرگم شکر ...شکر... عزیز لحظاتم این...
3 مهر 1392

بوی ماه مهر همراه با 11 ماهمه پاییزی من که ششمین مرواریدشم اومده بیرون...

نه بهار با هیچ اردیبهشتی...نه تابستان با هیچ شهریوری و نه زمستان با هیچ اسفندی...اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد...پاییز مهری داشت که بر دل هر خیابان مینشست... پاییزت مبارک دختر پاییزی من... الهی مامانی فدات بشه سلااااااااااام نفس مامان دیروز شادی کلاس اولی بود و من وقتی داشت میرفت مدرسه نگاش میکردم و با تمام وجودم از خدا میخواستم که روزی شما رو با مقنعه سفید و گل به دست راهی مدرسه بکنم فرشته کوچولوی من 11 ماهگیت مبارک...ششمین دندونتم مبارک عشقم از وقتی رفتیم همدان تا دوباره اومدیم کلی اتفاق افتاده... شما از مبل میگیری بلند میشی و چند قدم راه میری قربون تاتی کردنت  وقتی راه میبرمت میگی تاتی تاتی... سوار تاب که میشی...
1 مهر 1392

روز دختر

سلام، سلام آهاي من اومدم و چقد خوشحالم، ميدونين چرا بچه ها( به خصوص شما دختر خانما) اخه 16 شهريور روز دخترا بود البته من دسترسي نداشتم به نت تا بيام و با تاخير اومدم اما اشكال نداره، ماهي را هر وقت از آب بگيري تازه هست. البته من چند روزي بابايي را تنها گذاشتم و رفتم همدان، تازشم، خيلي دلم تنگ شده براش و مهمتر از اين نميدونم برام چي خريده؟؟؟؟؟؟؟ بابايي اگه پيام منو ديدي بيا بگو چي خريدي برام؟؟؟ راستي يه چيز ديگه هم هست. 20 شهريور هم روز تولد ماماني خودمه، هوار تا دوستش دارم اما بابايي نبود بهم پول بده برم واسش چيزي بخرم برا همين اينجا بهش ميگم تولد مبارك ماماني مهربون. من اين روز به تمام دختران به خصوص دوستاي خوبم ( آرتينا، هس...
21 شهريور 1392

تقديم به تمام دختران، سنگ صبور مادران

زن ناله می کند. مرد پشت در اتاق انتظار می کشد. ناگهان صدای گریه. بی تابی مرد بیشتر می شود. منتظر است. نهایتا در اتاق روی پاشنه میچرخد و قابله با صدای ضعیفی: متاسفم فرزند شما دختر است!! اَه لعنت به این شانس... حال چگونه تا آخره عمر این ننگ رو با خود یدک بکشم؟! این داستان مال سال های دور است... خیلی خیلی دوووور ... . *** این روزها که مادران از ماه چهارم بارداری مژده آمدن دختری ناز را می گیرند شروع می کنند به خریدن لباس های صورتی رنگ و گل سرهای رنگارنگ و جور وا جور... دل تو دل پدرها نیست ، که قرار است دختری ناز و عروسک در بغل هر روز صبح آنها را در آغوش کشیده و صبح به خیر بگوید. سال اول با شیرین زبانی هایش سرگرمشان خواهد کرد با قهر کردن ...
21 شهريور 1392

پنجمین مروارید...2تا مهمون عزیز و مهمتر تولد بابامحمد جونیم...

سلام عشق کوچولوی من دیروز ساعت 11صبح مامان مهناز و بابا محمد قدم رو چشمامون گذاشتند و اومدن خونمون شما تو آشپزخونه نشسته بودی به همراه باباجی داشتی صبحونه میخوردی وقتی مامان مهناز رو دیدی از خوشحالی نمیتونستی چی کار کنی و فقط بلند بلند میخندیدی...قربونشون برم خیلی خوش اومدین مامان و بابای مهربونم یه هدیه خیلی قشنگ هم واسمون خریده بودند دستشون درد نکنه ...خلاصه اینکه به من و شما خیلی داره خوش میگذره ...بابامحمد جونمون هم دیشب تولدشون بود و  واسشون کیک درست کردیم خیلی هم خوش گذروندیم....صبح زود هم شما بیدار شدی و با بابامحمد رفتی گردش نا گفته نمونه که دیشب هم بغل هیچکس خوابت نبرد گریه میکردی رفتی بغل بابامحمد . خوابت برد قربونت برم عشقم ک...
9 شهريور 1392

چهارمین مروارید و 10 ماهگی ماه کوچولوی من

سلام عشق مامی ...حالت خوب نیست حدودا 2 هفته  ای میشه که سرمای شدیدی از خاله ندا گرفتی و سرفه های بدی میکنی شبا اصلا نمیخوابی تو روز هم نمیخوابی  دندونم که داری در میاری همش خورده به هم و حسابی بد اخلاقی فقط نق میزنی من اینجا تک و تنها ...بمیرم که درد داری ...به سلامتی وارد ماه دهم شدی قربونت برم راستی قضیه چهارمین دندونت هم  خیلی جالبه :سومین دندون شما دندون بالا سمت راست بود که اومد بیرون ،دندون کناری نیش سفید شده بود و ورم کرده بود و من همش اونو نگاه میکردم و منتظر بودم تا دیروز که داشتی شیر میخوردی یه دفعه دیدم ای خدا یه دونه کوچولو پایین زده بیرون کلی با باباجی دادو هوار راه انداختیم بوست کردیم با این حساب دندونای پایینت...
2 شهريور 1392

سومین مروارید عشق کوچولوی من و تولد باباجی

سلام عشق مامی بازم به خاطر تاخیرم شرمنده که شما اونقدر شیطون شدی که نمیذاری من به کارای روزمره برسم چه برسه به وبلاگ نویسی ...شبه هم تا ساعت 2 بیداری و بازی میکنی من و بابا جی عشق کوچولوی مامان سومین مروارید شما هم یه کوچولو اومده بیرون مبارکت باشه نفسم .بمیرم که کلی درد کشیدی تا این دندونای شما بیرون بزنه مامانی از غصه میمیره ... دخترم تازه گیها روی زانوهات بلند میشی از لبه مبل میگیری یا اگه بابا جی دراز کشیده باشه میری رو سینه باباجی خودتو بلند میکنی کاملا چهار دست و پایی میری ولی عقبی قربونت برم که زیر مبل ...اجاق گاز گیر می افتی... راستی وقتی باباجی میاد خونه تند تند حرف میزنی...گیلا گیلا گیل  اااا(با فتحه) و اده د...
14 مرداد 1392

آیسا تو سالن بیلیارد

سلام عشقم یه چیز بامزه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! از دستکش آشپزخونه می ترسی   گفته بودم عاشق توپای بیلیاردی اینم عکساش که دوست باباجی گرفته... قربون دختر ورزشکارم برم بیلیارد باز من... و باز هم تمام حرفم و حرف آخرم...من و تو،تو قلب خداییم... ...
5 مرداد 1392