دختر دارم چه دختری❤❤❤

دختر دارم چه دختری...

چه دختر گُل به سری

ستاره ی دامنِ شب

خورشیدِ زیرِ روسری

راه نمیره هنوز ولی

کفش سگک دار میپوشه(شما راه میری نفسم)

النگو دستش میکنه

شالِ پولک دار میپوشه

مو نداره زیاد ولی

تِل داره و شونه داره

توی دل مامان و باباش

جوجه ی من لونه داره...

سلام عشق کوچولوی من این شعر رو تقدیم به شما دختر نازم میکنم با هزارتا بوسه وقلب و...

نفسم اینقدر شیرین شدی که مرتب از خدا به خاطر وجودت تشکر میکنم همش واست آیت الکرسی میخونم نکنه خودم چشمت بزنم آخه یه کارایی میکنی اصلا در حد بوندس لیگا

اکثر حیوانات رو صداشونو در میاری

صدای مرغ:گُ گُ

صدای سنجاب»دستاتو به هم میمالی

جدیدا هر چی میگم پشت سرم سعی میکنی تکرار کنی

تا تا اَبابا=تاب تاب عباسی و وقتی میخوای تاب بازی کنی فقط میگی اَبابا

هَبابا=هواپیما

دَدو=دختر

دی=سیب

مَمَ=محمد بابا محمد منظورته

یه کمی مامانی رو تحویل میگیری بعضی وقتا میگی ماما و منم میگم مامانم تندی میگی مامایم

میگم آیسا دستاتو بنداز دور گردنم سفت واییییییییییییییییییییییییییییییی که عاشق این لحظم با هیچ چیزی عوضش نمیکنم دستای کوچولوتو میندازی دور گردنم و به هم نمیرسن ولی تلاشتو میکنی به هم برسونیشون یه ماچ آبدارم ازت میکنم صدات در میاد اَتم میکنی

باباجی یادت داده:

باباجی=باباش قربون کی بره؟

آیسا=آدا( ی رو خیلی بی صدا تلفظ میکنی یعنی خیلی حرف ی مفهوم نیس بیشتر روی آ و دا ،که دا هم بین دا و سا متغیره)

باباجی=دخمل باباش کیه؟

آیسا=آسا

و از همین سوالهای اینچنینی که تا شب کلی میپرسه و مثلا امشب هر چی پرسید جوابی ندادی

وای که یاد گرفتی خودت تِل میزنی سرت الهی دورت بگردم عشقم

هنوز هم دستشویی رفتن و برگشتن یک پُرسه طولانیه ،من این شکلیمگه میای بیرون!!!!

راستی املت خیلی دوست داری خدارو شکر  سعی میکنم حتما هفته ای دوبار بخوری ولی همچنان عشق بیفرجامی به خیار داری و مشکل سالاد من و بابایی سر سفره که کلا تصمیم گرفتیم نخوریم

و دَدَر رفتن با یک کیف هنوز یکی از فانتزی هاته بی شک ...اینجاست که میگن دختر بابا...

خیلی علاقه مند به بازی روی مبل شدی که باباجی یادت داده و خیلی هم خطرناکه چون هی میری بالا میدویی این ور مبل و میای پایین !!!!!!!منو باباجی

چند شب پیش واسه دهه فجر پالایشگاه جشن بود رفتیم خیلی باحال بود و شما از اولش با دقت نگاه کردی و دست زدی و خوشحال بودی خیلی خوشحال بودی یعنی خیلی....

تا میگم ددر زودی کلاهت رو میزاری روسرت جوجه ی مامان

تنهایی تو اتاقت بازی میکنی شاید 1 یا دو ساعتی بشه هی میای بیرو ن یه سری از اساب بازیهاتو میاری بیرون میبری یه چیزایی میگی اگه توجه نکنم دعوام میکنی ولی اگه توجه کنم ادامه بازی

عروسکاتو میزاری رو صندلیت میخونی : اَبابا

نفس مامان شرمنده یادم نمیاد الانم شیر میخوای هی وول میخوری بعدشم ماشالا اونقدر شیرین کاری میکنی باید همون لحظه ثبت بشه...

راستی سی دی که دایی جون واست خریده رو خیلی دوست داری الان 3روزه که تا بیدار میشی میری طرف سی دی و میگی مو مو چون توش گاو داره...

انگشتت که مامان مهناز نی نی کشیده

مغازه مامان مهناز که شما تاعکسشو میبینی میگی دَدَر

این ژاکت رو هم مامان مهناز زحمتشو واست کشیدن که دقیقا وقتی میپوشی مثل بَبَعی میشی نررررررررررررررررررررررررررررررم دستشون درد نکنه مامانی نازم

به جرات میتونم بگم در روز 1ساعت حتما باید اینجا بشینی بیشترم شد خدا بده برکت...

ایشون هم آرمان خان که اومده بودن خونمون و شما مهمون نوازی کردی به ز.ر گذاشتی بشینه رو دوچرخت(داری سعی میکنی بلندش کنی )

والا هر روز هم تو مویی هاتو میریزی بیرون چک میکنی هر روز ،به جون مامان هر روز میریزی بیرون

دنیا ادامه لبخند توست

که تا آخرین لبخند من کِش می آید...

تو لب برمیچینی و من....

جایی میان آسمان و زمین معلق می شوم...

و تما حرف دلم این است من و تو در قلب خداییم...