آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

زمستون خدا سرده دمش گرررررم...

1394/10/23 15:41
نویسنده : مامانی
1,088 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آی سای من...

سلام ماه کوچکم...

سلام عشق کوچولوی مامان .  تمام عاشقانه هایم بی کم و کاست برای توست و هر چه بزرگتر می شوی  بیشتر عاشقت می شوم  عجب کیفی دارد مادر دختر ی مثل تو بودن  همیشه کنارتم همیشهمحبتبغل

خوب حاللا برسیم به شما که ماشالا اونقدر شیرین زبون شدی که فقط برات غش میکنیم

1.آفتاب بعدازظهرهای زمستان تا ته اتاق خوابت افتاده چند وقتی میشه که دیگه شیشه شیر نمیخوری(باباعلی سرش شیشت رو کوتاه کرد در دو مرحله  و خودت هی گرفتی کشیدیش ...مامان چرا بزرگ نمیشه اااه مامان این چرا کوچولو شده نکنه من بزرگ شدم دیگه)!!! و این طوری بود که دیگه نمیخوری البته اگه بگم ساده بود  نبود که نبود و موقع خواب خیلی اینورو اونور میشی هنوزم و من موقع خواب برات آیت الکرسی میخونم و میگی مامان چقدر قرآن میخونی)) بله از آفتاب اتاقت که بعدازظهر های آفتابی من و شما دراز میکشیم تا اگر شد بخوابیم و شما دستت رو دور گردنم می اندازی که بخوابی که یهو میگی مامان چشمات!!!چشمام چی مامانی؟مامان من تو چشمای توام مامان چقدر خوشگلی مامان الهیی دورت بگردمبغلبغل(در اصل من باید مرده باشم  )مامان قربونت برم که چه چیزایی رو میبینی منم خودمو تو چشمای شما میبینم من خودمو زندگیمو هر روزم رو  آینده ی قشنگمون رو تو چشمای تو میبینم محبتبوس

نمایشنامه اجرا میکنی هر شب یکی از قصه هایی رو که بلدی و البتهحفظ هستی به صورت نمایش اجرا میکنی و به من و بابا علی هم نقش میدی

هنوووز خاله بازی !!!بله هنوزم یکی از فیوریتهای شما خاله بازی صد در صد شک نکن... و البته وسایل مخصوص داره ها و البته خونه  هم باید حتما داشته باشی

یکی از جملات این روزها:مامان من چی بخورم؟تعجبسکوت یعنی در روز بیش از nبار تکرار میشه و هر بار هم باید یه چیزی بخوری ها  مثلا آیسا سیب میخوری ؟نه مامان سیب دیروز خوردم الان هندونه میخوام!(هندونه نداریم)گریهگریهترسو

کلی شعرهای قشنگ قشنگ بلدی .درس مینویسی(کتاب کاری که آذر جون برات از مهدکودک آوردن و شما مربوط به سن خودت رو یک روزه تموم کردی و الان داری 4تا 5سال رو به قول خودت مینویسی و با علاقه که هر شب خودت رو موظف میکنی که وای مامان درسام مونده مفهوم شمارش رو کامل بلدی و از روی شکلها دونه دونه قشنگ میشماری

و من بر آن  شدم که ببرمت تست هوش ازت بگیرم البته به سفارش آذر جون آخه ایشون هم ازت یه تست گرفت و به این نتیجه رسیدیم که ضریب هوشیت بالاست(از چشم بد دور)بغلالهی دورت بگردم

توی آذر ماه آخراش مامان مهناز و بابامحمد و عمه پری اومدن خونمون و ما هم باهاشون رفتیم توی دی ماه بود که برگشتیم و کلی بهمون خوش گذشت

الان دیگه با لیوان شیر میخوری ها و این جای بسی خوشحالی دارهجشن

تو آشپزی کلی کمکم میکنی عاشق پیتزا و البته خودت هم کلی کمک میکنی  وسایلهاتو جمع میکنی خدا روشکر مرتبی

و همچنان غزل دوست همسن خودت(به قول خودت)یکی از بهترین دوستاته و اوغات خوب و البته زیادی رو باهم میگذرونید.

عاشق نقاشی کردن مخصوصا با آبرنگی و به قول خودت مامان رنگی پنگی  کنیم دوست دارم

دختر قشنگم دنیای من و هم رنگی پنگی کردی   اصن خودت هم یه جورایی رنگی پنگی هابوسمحبتبغل

الانم با عرض شرمندگی رفتی دسشویی و داری صدام میکنی:مامان جون بیاد منو بشورخنده

این عکس از قبل جامونده بود

مراسم شیرخواره ها که اینم جا مونده بود

آیسا و دوباره دندونپزشکی (فلوراید )

 و انارهای شب یلدا ...

آشپزی کردن دخترم

در مهدکودک عکسهایی که آذر جون ازت گرفته

 اینو میزارم تا همیشه یادم بمونه اصن نفهمیدم چی بود و از کجا اومد ولی تو ایلام گیر افتاده بودیم و هیچ بیمارستانی نفهمید آخرش صبح زود داشتیم میرفتیم همدان تو پمپ بنزین دکتر محمدی رو دیدم و علی رغم این که دوست نداشتم و البته ایشون هم مثل اینکه خوشش نیومد اما رفتم و ازش خواستم که پای شما رو ببینه تا مبادا تو جاده حالت بد بشه و خدا خیرشون بده که اومدن و دارو هم برات تجویز کردن که اگه داروهای ایشون نبود تمام دهنت هم درگیر میشد و خدا رحم کرد

دانیال و شما (دیگه خبری از دعوا سر وسایل نیس خدا روشکر فقط بازی)

و عااااشقانه دوستت دارم دختر پاییزی خودم

اینم سلفی دختر

جوووون با اون لب و لوچه ی چربت

بهترین ها رو برات آرزو میکنم و سعی میکنم که روزهای کودکیت شاد باشه و رنگی پنگیمحبتبوسبغل

 و منو تو در قلب خداییم باور کن این روزها بیشتر احساس میکنم و قلب خدا آنقدر بزرگ است که جا برای همه دارد و در دلم شوری بر پاست  این روزها...

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)