طلایی موهایت گندم زار من...
رمضان مبارک...
اولین ماه رمضون که شما هستین.برای بودنت و بودنمون کنار هم شکر...
مو طلایی مامان سلام ... هر روز موهاییت طلایی تر میشود به رنگ گندم به رنگ طلا و من بیشتر عاشقت میشوم ...بگو چگونه صدایت کنم ؟ با چه لحنی با چه آهنگی ...آخر تو عاشقانه ی منی...تنها ترانه ی زندگی من تنها ترانه ی عاشقانه ای که خدا برای من خوانده و من هر روز زمزمه اش میکم،هر روز ترا زمزمه میکنم... عشق کوچولوی مامانی سالام گلم هنوز خوابی خانمی ساعت 10 شده بیدار شو... دارم از تنهایی دق میکنم بیدار شو دیگه...
نفسم بازم ببخشید دیر اومدم این دفعه دیگه تنبلی مامانه...اون هفته همدان بودیم یه دفعه ای شد چون دختر خاله سمیرا نامزدیش بود و ما هم رفتیم با غزل کوچولو که زحمت کشید ما رو برد دایی جونی بعد از کرمانشاه اومد سراغمون و مامان مهناز که حسابی سورپرایز شد از خوشحالی نمیدونست چی کار کنه خلاصه اینکه طاها جونی هم از تهران اومده بود و به شما حسابی خوش گذشت همش بغل پسر خاله های مامان بودی و اینکه دوربینمون هم تو کیف خاله مریم رفت تهران...
از کارهای بامزه ات که تو هر روز خوشمزه تر میشی یه سی دی باباجی واست خریده خاله ستاره خیلی دوستش داری و هر روز نگاش میکنی و سیر نمیشی جدیدا نا میگی گیل گیلی گیلی گیل...خیلی خوشگل میگی انگار قلقلک میدی...بعدشم که دوربین ندارم که عکس بزارم چی کارکنیییییییییییییییییمم؟؟؟؟؟؟
خیلی دوستت دارم و باز هم من و تو تو قلب خداییم..