آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

این چند روزها

1392/2/1 1:02
نویسنده : مامانی
397 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامی الهی قربونت برم که اینقدر ماه شدی خانمم.این چند روزا اتفاقات خیلی خیلی خوبی افتاد اول اینکه شما غذا میخوری هزار ماشالا نفسم البته حریره بادوم از 1دونه بادوم شروع کردیم تا10دونه و امروز که روز11 شده 10 تا دونه رو نصف کردم5تا صبح 5دونه شب.قربونت برم که خیلی استقبال میکنی و بعد از این که تموم میشه جیغ میزنی یعنی میخوام و منم قاشقت رو میدم یهت و سر قاشق ژله ایه و شما میزاریش تو دهن کوچولوت و میکشیش به لثه هات سر قاشق با گرمای دهنت نازت عوض میشه و شما با تعجب نگاه میکنی که ااااااااااااااااااااااااااچرا این رنگی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قربون دختر باهوشم نفس مامی چند شب پیشا رفتیم خونه خاله کیمیا ودندونی دانیال رو داد به شما و شما خیلی خوشت اوم واسه خودت رو دوست نداری اون پروانست ولی اونی که خاله داد ماهیه خیلی وستش داری به جا پستونکت همش تو دستت میگیری منم میگم آیسا خانم بخور امگا3داره نوش جونت باشه مامانی من.سرو صدا زیاد میکنی آواز میخونی خیلی جیغ میزنی موهاتو میکشی میگی بوووووووووووووووووووووووو ب ب ب بوووووووووووووووووووو.باباجی میگه داره منو صدا میکنه .چند شبه بازم شیر بد میخوری دیشب که اصلا تا صبح شیر نخوردی همش پستونکتو میخوای واسه همین تصمیم گرفتم دیگه پستونک بهت ندم هرچند کار سختیه ولی اول روز کلا بهت نمیدم البته وقتی میخوای بخوابی نمیشه بهونه میکنی مامانی بمیره همین دیشب کلی گریه کردم که چرا شما نباید شیر مامانی رو بخوری چرا اون اتفاقات افتاد وقتی میریم بیرون شیر شما سرد میشه و من خیلی قصه میخورم عشقم ولی بازم میگم که خدا رو شکر که هستم و همین شیر خشک رو با دستای خودم واست درست میکنم دوستت دارم آیسا هزار بار دوستت دارم دخترم.جدیدا وقتی خیلی باهات بازی میکنم دوتا دستای قشنگت رو ماری تو صورتم و دهنت رو باز میکنی رو صورت مامان فدات بشم که من میبوسی وقتی تو بغلم میخوابی دستاتو میزاری تو دهنم کار جالب دیگه ای که میکنی وقتی شیر میخوری با یک دست انگشت شصت پاتانت رو میگیری وااااااااااااااااااااای قربون اون شیرین کاریهات برم من...این چند روزا ما کمپ چادری که کنار پالایشگاه واسمون درست کرده بودند هم رفتیم و خیلی خوش گذشت تو چادر خاله کیمیا با هیربد جوجو و غزل و دانیال و امیر علی  کلی خوش گذروندیم یک کم غروب باد می اومد که هیربد جوجو کلاه نخیشو به شما قرض داد و شما مثل نخود شده بودی نخود فرنگی نه ها نخود چی از اونا که با کشمش میخورن به به خوشمزه جون منی..دچار تم.دچار ...دچار یعنی عاشق عاشقتم آیسای من ماه شبهای من...

آیسا22فروردین کمپ چادری ایلام ایشالا همیشه سبز باشی و شاد دختر نازم...

ایشون هیربد جوجو هستند که گل سر شما رو زدند به سرشون و توی تشک بازی شما خوابیدند

آخه این گل چیه باباجی داری من که گل به این خوشگلیم بزار بشکونمش آخیش...

به به چه خوشمزه است...

بزار ببینم این کرمی که باباجی واسم خریده چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟عوارض نداشته باشه!!!!!!!!!!!

عاشق این مدلی خوابیدنتم عشقم...

راستی تو این هفته شما یه تولد هم رفتی که قبلش دختر خوبی نبودی خیلی گریه کردی باباجی که اومد مارو ببره ساکت شدی و اول تولد خوابیدی ولی بعدش بیدار شدی نی نای کردی

ستایش جون تولدت مبارک من خوابم.................

ایشالا تولد خودت دختر نازم...میبوسمت هوارتا...من و تو تو قلب خداییم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامی آرمان (خاله زری )
1 اردیبهشت 92 15:55
عزیزم چه عکس های قشنگی گذاشتی خاله جونم امیدوارم که همیشه لبت خندون باشه . دیروز شما اینجا بودی و من خیلی خوشحال بودم که دو تا فرشته کوچولو تو خونمون هستن خدا رو شکر که شما رو به ما هدیه داد...

مرسی خاله جونی خیلی زحمت دادیم مخصوصا با اون غذای خوشمزه ای که درست کرده بودین.ما هم خدا رو شکر میکنیم که شما هستید 2 تا مامان خوب(تعریف از خودمون زری جون)...
مامان هیربد(خاله الهه)
1 اردیبهشت 92 16:19
سلام نفسم با اون خنده های نازت.قوربونت بشم نبینم با شیر نخوردنت مامانی رو غصه بدی قشنگم . جیگرتو بخورم با اون کلاه نخی مثل فندق شدی . امیدوارم همیشه لبت خندون باشه با شادی شما شکوفه های زندگیمون ماهم شاد هستیم .امیدوارم هر چه زود تربازم ببینیمت .
به امید خدا و بسلامتی تولدت رو هم جشن بگیری نفس می بوسیمت هزارتا

سلام خاله جونی مرسی بابت کلاه هیربد جونی ایشالا تولد نقل خودتون.
مامان آوش و آویسا(بشرا)
18 خرداد 92 7:39
الهیییییی عزیزم اون لپاتو بکشم خوردنییییی
مرسی خاله جونی