آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

اتفاقات جدید

1392/1/19 13:28
نویسنده : مامانی
420 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مامی دختر قشنگم الان 3 روزه که اومدیم خونمون تو سال جدید شما کارهای خیلی قشنگی انجام میدی فکر کنم که مرواریدهای قشنگت میخوان بیان بیرون چون پستونکتو با حرص میکشی وقتی دستمو میزارم رو اثه های نازت احساس میکنم متورم شده عمه طاهره میگفت لثه هات کرسی بسته یعنی میخواد دندون  درارهههههههههههههه.هوراااااااااااااااااااااااااااااا آخ جونمی ولی خیلی درد داره مامانی بمیره ایسالا یکی یکی و سالنم مرواریدهات بیرون میان دندون گیرتو که میزارم رو اثه هات کلی ذوق میکنی 

کار دیگه ای که میکنی سینه خیز میری یعنی تازه این کار رو میکنی و خیلی هم دوست نداری به زور مثل ماهی پا میزنی ولی با دستات کار نمیکنی واسه همین خیلای جلو نمیری اما بر عکس خیلی دوست داری روی پاهات بایستی و وقتی میشینبی  تو حالت نشسته خودتو سر میدی جلو قربون شیرین کاریهات نفس مامان مامان مهناز میگه شما یه دفعه راه می افتی تازه گیها هم وقتی میای بغل به پشت خودتو پرت میکنی یه کار دیگه که میکنی وقتی بغلت نمیکنیم یا باهات حرف نمیزنیم جیغ میزنی و موهاتو میکشی وقتی رو پاهات وامی ستی واست یه شعر می خونم:سلام سلام چه دختری.سلام سلامعسل تری از همه دخترا سری... و کلی میخندی نفس من فکر میکنم غذا خیلی دوست داشته باشی چون سیب خیلی دوست داری و یه چیز دیگه این که مامان مهناز بهت نون داد و شما نون رو تیکه کردی خیلی هم دست و پا میزنی وقتی سفره می اندازیم  مامان مهناز میگه همه اول میک میزنن بعد نرم میشه تیکه میشه اما آیسا جونی ارز همون اول تیکه میکنه عاشقتمممممممممممممممممممممممم

از دیروز گذاشتمت تو روروئک البته 10 دقیقه چون ترسیدم کمرت درد بگیره ولی کلی ذوق کردی و خوشحال شدی سعی میکردی پا بزنی با صدای بلند هم میخندیدی

الهی قربون اون پاتانت برم من راستی خاله زری واست یه کادوی ناز آورده بود همیشه واست هدیه های قشنگ میخره همدان که بودیم بعد از 13 اومد کلی باهات بازی کرد تاب و شلوارک خیلی قشنگ البته بهت یک کمی بزرگه راستی تو حافظ گل سرتو که بازم خاله زری واست خریده بود گم کردی دست مامانیت درد نکنه.الان با خاله مریم حرف میزدم گفت بهت غذا رو شروع کنم چون دکترت تو همدان هم گفت اگه غذا بدی ایراد نداره حالا همین الان خوابیدی میخوام حریره بادوم واست درست کنم نفس مامی الهی قربون غذا خوردنت برم خیلی خوشحالم که غذا میخوای بخوری هزار هزار بار شکر که هستم و با دستای خودم بهت غذا میدم عاشق همین لحظه هام الان قبل از اینکه بخوابی یک کمی بهت سیب دادم آیسا باورت نمیشه اشکم در اومد کلی ذوق کردم خدارو شکر که هستم شاخ و برگ گرفتنتو میبینم گل کوچولوی مامان ایشالا خدا حفظت کنه واسه من...و باز هم از خدا ممنونم که هستم و تو رو دارم هزار هزار بوس واسه خدا  .من و آیسا همیشه در قلب توایم خداااااااااااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان ساجده
19 فروردین 92 13:37
ماشاالله خیلی نازه خدا براتون حفظش کنه


سلام مرسی از لطفتون
زهرا و اسماعیل وعمه
20 فروردین 92 16:48
سلام دختر دایی کوچولوی نازی ماشالا خوشکلتر شدی هر چی بیشتر عکساتو میبینیم بیشتر دلمون تنگ میشه عمه عکستو رو لپ تاپ میبوسه نمیدونی چیکار میکنه.سلام دایی و زن دایی رو برسون:

سلام مخصوص به عمه جونم منم روی ماهتون رو میبوسم مرسی که به وب من سر میزنید ونظر میدید.مامان و بابام هم سلام میرسونن.بوس واسه همهتون
اسماعیل
20 فروردین 92 21:25
سلام ما داریم فوتبال استقلال-الهلال رو میبینیم تو چی فوتبال دوس داری؟


سلام بله پسر عمه منم فوتبال دوست دارم همش میگم این همه آدم واسه چی اینقدرتند تند راه میرن هی میرن اونور هی میان این ور خنده داره کلی میخندم...هاااااااااااااها ها
زهرا
20 فروردین 92 23:39
استقلال هم باخت ایسا جونم {اصلا به ما چه هان؟؟؟}شب به خیر


مرسی دختر عمه جونم شب شما هم بخیر مرسی که به وبم سر میزنید
اسماعیل
24 فروردین 92 0:02
سلام.خوبی ایسای خوش اخلاق؟ من و زهرا داریم فیلم میبینیم. روزانه به وبلاگت سر میزنیم.وقتی مییبینیم نظرامون بالا نیومده شک میکنیم که بهت میرسه یا نه.ما منتظر ایسا و عکسهای خوشگلش هستیم (اشپزخونتونو هم بنداز)شب به خیییییییییییییییییییییییییییر

سلام پسر عمه مرسی سر مامانی یک کم شلوغ بود وبم رو دیر آپ کرد مرسی که به یاد من هستید.بوس
عباس
15 خرداد 92 16:10
سلام به طور اتفاقی وارد شدم...انشاالله خدانگهش داره


سلام ممنون