مهمونی آیسا جونی
سلام نفس مامی.به یمن قدمت و اینکه همه دوستامون دوست داشتند شما رو ببینن من و باباجی تصمیم گرفتیم واسه شما مهمونی بگیریم.از اونجایی که با شما نمیشد پذیرایی تو خونه کرد و خونمون هم خیلی بزرگ نبود که40 نفر رو جا بده واسه همین دوستان رو به رستوران دعوت کردیم.مهمونی همدان که به خاطر مریضی من کنسل شداما خدا رو شکر مهمونی خیلی خوب برگزار شد خدا کنه به همه مهمونها خوش گذشته باشه.جای مامان مهناز و بابامحمد و دایی جون رضام خیلی خالی بود کاش اونا هم بودن با هم جشن میگرفتیم حیف...شما قبل از اینکه مهمونها بیان خواب بودی چند تا از عکسای مهمونی رو میزارم.
قربون دخترم برم که میزبان بود قبل از اومدن مهمونها هنوز تو خونه ایم شکا آماده رفتنید
ن
نفس مامی
هنوز مهمونهامون نیومدن عشق کوچولوی من و شما خوابی.عجب بارونی هم میاد امشب
قبل از اومدن مهمونها رستوران میزها آماده
اینم اولین مهمونمون آرتینا جون
وای گلم تازه از خواب نازت بیدار شدی
اینم هیربد جون مهمون کوچولوی ما
دخترای ناز از سمت راست شادی جون دینا جون و ستایش جون
خدایا از دست این دخترای ناز سلدا جون و شادی جون
آرمان خان و آیسا خانومیکلی عکس خاله مهدیه گرفت اما شما گریه کردی که فهمیدیم آرمان از اون زیر داشته پاهای شما رو میکشیده
این آقا کوچولو بردیا خان هستند که همشهری خودمه همدانیهههههههههههههههه
خوب دیگه شما کلی خسته شدید وگریه کردید و بغل باباجی خوابتون برد
خسته از مهمونی با کلی هدیه های قشنگ دیگه بریم خونه
امیدوارم جشن 100 سالگیت و بگیریم خانمم.دوستت داریم منو باباجی بوسسسسسسسسسسس