مهمونی و 4 ماهگیت مبارک عشق کوچولوی من
مهمونی و 4 ماهگیت مبارک عشق کوچولوی من سلام نفس مامی دیروز چند تا از دوستات بعد از ظهر اومدن خونمون.از صبحش شما اصلا با مامان همکاری نکردی و نذاشتی به کارام برسم همش بغل میخواستی و تا میخوابیدی بیدار میشدی.خاله ندا که اومد دادمت بغلش و شما ساعت 1 خوابیدی.مهمونات اومدن و رفتن شما کلا خواب بودی تا ساعت 6 عصر.جات خالی خیلی خوش گذشت غزل کوچولو همش میخواست بیاد سراغ شما دستاتو بکشه شما رو تو اتاق خودم خوابوندمت رو تخت نمیدونستم اینقدر میخوابی که گفتم با اون همه سر و صدا بیدار میشی نی نی ها اومدن کنارت عکس گرفتن اما شما همش خواب بودی قربونت برم که وقتی بخوای بیدار نشی هیچ کی نمیتونه بیدارت کنه واما وقتی هم نخوای بخوابی هیچکی نمیتونه بخوابونتت.
این غزل کوچولو که کنارت خوابوندم و عکس گرفتم
اینم به ترتیب آرمان جون شادی جون آیسا جون و غزل جون
همچنان خوابی عشق کوچولوی من
اینم با شادی جون
اینم آرتینا جون که45 روز از شما کوچولوتره همسایه دیوار به دیوارمون دخملی خاله ریحانه جون
اینجا شما نیستی ولی نی نی ها خونه ما هستن آرمان همش میخواد موهای غزل رو بکشه
دخملم جدیدنا تف درست میکنی هنوز موفق نشدم ازتف درست کردنت عکس بگیرم شرمنده. داری دستای نازت رو میشناسی همش میگیری جلوی چشمات.قربونت برم که وارد4 ماهگی شدی قراره با آرمانی واست جشن بگیریم ولی خاله زری سرش شلوغ پولوغه.دوستت دارم توت فرنگی مامان
راستی اینم یه عکس از آرمان که داره توی کشوی لباسهای شما فوضولی میکنه آخه عاشق کشوی لباسه قربونش برم نفس
با عرض شرمندگی بازم عکس از پاتان طلاییت آخه ببین چقدره آیسا جونی من قربونت برم الهی
فقط یکی دیگه جون مامان...
خیلی دوستت دارم بووووووووووووووووووس
.gif){kind=small}
