آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

7ماهگی مبارک هوراااااااااااااااااااااااا

1391/5/17 14:18
نویسنده : مامانی
406 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازم.چند روزی میشه که 6 ماه تموم شده و من و شما دوتایی وارد 7 ماهگی شدیم.خیلی خوشحالم این ماهای آخر خیلی طولانی شده یا به نظر من اینطوریه...رغفته بودم واسه سونوی ماهیانه دکت گفت پاتانت بالاست سرت پایینه میدونی هلیا بعضی وقتها که به طرف راستم میخوابم احساس میکنم که یه چیزی داره تق تق میزنه به پهلوم حالا که رفتم سونو میفهمم که دستای کوچولوی شماست دختر نازم...امروز با عمه آذر جون تلفنی کلی حرف زدیم.کلی دلش واست غش و ضف رفت باباجی هم مونده بود پشت خط... کلی بداخلاق شد؟؟؟؟خوب آخه من و شما تنهاییم .خسته میشیم باید با یکی حرف بزنیم دلمون واشه... وای که چقدر دلتنگتم دختر نازم.عاشقتم فرشته کوچولوی من.راستی خاله زری یه لباس نارنجی خوشگل واست خریده. با آرمانی رفته بودند خرید وقتی رفتم خونشون دیدم لپای آرمان جونی قرمزه از شدت گرما لپاش قرمز شده بود بعد که تاپ و شلوارک نارنجی رو واسم آورد کلی ذوق کردم قربون اون پاچولیات برم که میخواد این لبلسها رو بپوشه............دیشب هم میخواستیم بریم خونه آرمان جونی، قبلش باباجی رفت ماست بخره دیدم 3 تا توپ نمکی خریده البته یکیش واسه آرمان جونی بود دو تاش واسه شما دخملی... هوارتا اوه تا دوستت دارم.آخر هفته دیگه یعنی واسه عید فطر میریم همدان.به امید خدا میمونم تا شما به دنیا بیای جوجویی من...عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتمماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامی آرمان (خاله زری)
18 مرداد 91 14:17
الهی دورت بگردم خاله جوووووووووونم بی صبرانه منتظریم که هلیا خانوم خوشگل توپول مپلی بشه بیاد تو بغل مامانش ولی خاله جونم تو عجله نکن قشنگ تپلی شو بعد بیا بغل مامانی راستی اینقدر این مامانی رو اذیت نکن آخه تو توی معده مامانیت چی کار داری همون پایینا واسه خودت بچرخ دیگه قلقلی

مرسی خاله جونیم.منم دلم میخواد بیام پیش آرمانی با هم بازی بازی کنیم.