11 مردادتولد باباجی
سلام دختر قشنگم.دیروز تولد باباجیت بود هورااااااااااااااااا.مامانی واسش جشن گرفتم کیک درست کردم و هدیه خریدم.امسال با سالهای قبل فرق داشت آخه شما هم بودی خیلی مامانی خسته شد.نتونستم مهمون دعوت کنم آخه شما زود خسته میشید و هی دلت میخواد بخوابی خوب منم که نمیتونم همش بخوابم دخملی ولی حسابی خسته شدیم.البته هلیا جونم کلی کمک مامامی کردی که با هم کارها رو کردیم شب هم شام مورد علاقه باباجی رو درست کردم همون که با رب انار درست میشه. وقتی باباجی اومد کلی ذوق کرد یک کمی هم دعوام کرد که چرا خودتو خسته کردی دخترم اذیت میشه و اگه دخترم طوریش بشه چی؟ خدا نکنه شما طوریت بشه ...منم گفتم هلیا کلی به مامانش کمک کرده... دخملی خیلی دوستت دارم البته خاله کیمیا با دانیال کوچولو اومدن خونمون.خیلی هم خوش گذشت...هلیا جونم عاشقتم مامانییییییییییییییییی.اینم کیک تولد باباجی جون جونییییییییییی