24تیر1391تکونهای هلیا
سلام مامانی.دخمل قشنگم میدونم که خوبی از چهارشنبه21تیر ساعت4.5 عصر احساس کردم تو شکمم صدای تق و توق میاد...میدونی صداها چطوری بود؟؟؟...وقتی یه مامان تو آشپزخونه داره غذا درست میکنه ظرف میشوره صداهای تق و توق ظرفها...همون صداها می اومد اول ترسیدم گفتم شاید بازم حالم خراب داره میشه شکمم طوریش شده ولی یک کم که گذشت دیدم شکمم داره تکون میخوره...نفس مامان داشتم میمردم...نمیدونم چطوری بهت بگم چقدر احساس قشنگیه دختر قشنگم دعا میکنم این روزها زود بگذره که تورو توبغلم بگیرم هر چند میدونم دلم واسه همین روزها،روزهای با تو بودنم تنگ میشه که البته کیف این که بغلت کنم بیشتره...خلاصه تا ساعت 1 شب همین طوری تق توق میکردی.الهی که مامانی قربون اون تق توق کردنت بره.عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم هلیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.بوس .بوس.هوارتاااااااااااااااااااااااااا