آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

تبریک تولد با تاخیر و کلی اتفاقات قشنگ

1393/8/20 17:12
نویسنده : مامانی
1,980 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته کوچولوی مامان که الان دیگه یه خانم خوشگل شدی دوستت دارم و هزار بار تولدت رو تبریک میگم به خاطر تاخیر شرمنده که همش درگیر بودم تا همین الان البته ناگفته نمونه تو اون هففته یه بار پست گذاشتم  که سیو نشد و همش پرید...

عشق کوچولوی مامان هزار بار شکر که هستم و بزرگ شدنت رو میبینم و هزاران بار شکر میکنم هر لحظه که خدا لیقت مادر شدن رو به من داد تا کنار تو حس خوب مادرانگی رو تجربه کنم بازم به خاطر بودنت شکر و ببخشید که دیر اومدم آخه:

دایی جونی رو بالاخره زنش دادیم و کلی از این بابت خوشحالم و باز هم به درگاه خدا شکر میکنم که دایی جون متاهل شد پس یکی از علتهای دیر آپ کردنم همین بود بالاخره منم و یه داداش که همه کارها باخودم بود و کلی خوش گذشت و از روز اول خواستگاری تا عقد همش تو برو بیا بودیم که به لطف خدا 23مهر ماه روز عید غدیر دایی جون رضا و آذر  جون به عقد هم دراومدنجشنجشنمحبتمحبت

ایشالا خوشبخت و پاینده باشن...

آیسا جونم چون تولدتون نزدیک ایام محرم میشد تصمیم گرفتیم 1هفته زودتر بگیریم و اینکه میخواستیم بریم شیراز واسه همین زودتر برگزار شد و خداروشکر خیلی خوب بود  و خیلی هم بهت خوش گذشت و مامان مهناز و بابا محمد و آذر جون خیلی زحمت کشیدن دستشون درد نکنه هدیه ها هم رفت ایلام که ایشالا عکسشون رو میزارم چون ما هنوز همدانیم

 هدیه مامان مهناز و بابا محمد به شما یه سُرسُره صورتی که خیلی دوستش داری و همش باهاش بازی میکنی البته الان ایلامه و هر چند وقت یه بار بهونشو میگیری .دستشون درد نکنه ایشالا زیارتاشون جبران کنیم.دایی جون رضا و خانمش 150 هزار توان نقدی هدیه دادن که ممنون ایشالا واسه جوجه طلایی خودشون و بقیه مهمونا که کلی زحمت کشیدن...

واسه دهه اول محرم رفتیم شیراز که خیلی خیلی به ما گذشت و شما کلی با پسر عمع پویا رفیق شده بودی کلی با عمو جلیل حال میکردی با دختر عمو ها و دختر عمه ها خلاصه که تا یه ذره دورو برت خلوت میشد میگفتی بَچی یا دُجا رفتن ها مامان  ها؟؟؟؟ و در کمال ناباوری شما قبل از ساعت 9شب خواب بودی اصن خودت میگفتی من گابَم میادتعجبتعجبباورت میشه یک شب ساعت 7 عص خوابیدی تا صبحتعجبتعجبسوالسوال

و اما از کارای خوشمزه ی شما که هر روز خوردنی تر میشی دخترم بوسبغل

اول بگم شما به طور کامل جمله بندی کامل میکنی و من و بابا رو له میکنی از بس بابا خودشو میزنه تشویق

آیسای مامان چند تا شعر بلدی ...

مامان :یه توپ دارم

آیسا:گِل گِلیه

مامان:سرخ و

آیسا:دیبی دو آآآآآآآآبیه

مامان:میزنم

آیسا:دَمی اَبا مینه

مامان:نمیدونی

آیسا:تا دو دا اینه

مامان:من این توپو

آیسا:نَ دادَم

مامان:مشقامو

آیسا:گوب نِ نِ دَم

مامان:بابام بهم

آیسا:نی داد

مامان :یه توپه   آیسا:گِل گِلی دادتشویقتشویقبغل

عمو زنجیر باف: بَده همه رو میگی بله و هر چی من میگم تکرار میکنی اما این قسمت رو خودت میخونی:

بابا اومَده دی دی آبورده نو دو دو دیس دیس گودو دو  بیا باصدای آیساخندهبوس خدا وکیلی باید لهت کرد

به پلیس سر چهار راه که میرسی آقا پلیسه رو میخونی

دایی جون و آذر جون که تنها میخوان باشن شما کنارشونی میگی نَ دون بولو عَ گَب دایی دونه منه

دایی دونه گومَ مه=دایی جون خودمه

موقع خواب 2 تا شعر رو خیلی دوست داری که واست میخونم و خودت هم وایه نونا (عروسکت)میخونی به نونا هم میگی نونو

لالا نور و یه دختر دارم شاه نداره الهی قربونت برم که خودت خیلی قشنگ یه دختر دارم رو میخونی

دایی جون:یه دختر دارم

آیسا:شا نی نانِه

دایی جون:صورتی داره

آیسا:ما نی نانِه

دایی جون:به همه کَسونِش

آیسا:نی نی نَم وووووو همینطور ادامه شعر

اونقدر خوشگل میرقصی دختر نازم که خودم به خودم افتخار میکنم خجالت

یه وقت اگه یه جایی از بدن معلوم باشه زود میگی وایی عیبهخندونک

دخترم خیلی مرتبی و هر چی برمیداری دوباره میزاری همون جای قبلیش تشویقتشویق

یه اتفاق دیگه اینکه از شیر خشک جدات کردم ولی شیر پاستوریزه بهت میدم البته اول شیر بدون لاکتوز الان چند روزه که شیر پاستوریزه معمولی بهت میدم نوش جونت باشه عشقممحبت

به من میگی ماما نی نا غَدا گوبیه خوش اَزَس=مامان نگاه غذای خوبیه خوش مزست

رنگهارو بلدی از روی مداد رنگیت قشنگ بهم نشون میدی و میگی اما بعضی وقتها یه شی رنگی رو بهت نشون میدم حالا هر رنگی میگم آیسا جون چه رنگیه ؟ میگی آبیهتعجب میگ ماما صورتی میگی آها دورتی

انگشتای دستت رو میشماری

خیلی به دمپایی رو فرشی علاقه داریبوسبغل

تو لباس پوشید هنوز هم نق نوق داری و به سختی لباستو عوض میکنم

به خمیر بازی خیلی علاقه داری و لان چند روزه که یه آدم می سازیم و شما واسش لباس میپوشی عکسشو حتما میزارم.

خیلی کارای دیگه هست که انجام میدی اما الان کنارمی باید برم باشه دوستت دارم

از کیکت خیلی خوشت اومده بود میگفتی زنبور دَلام گوبی چطوری بال داری نیش داری؟

هانیه دوست آیسا کهکفشاشو از پاش دراورد ه بودی پوشیده بودی پای خودت

آیسا تو تولد خودش گاباااااااااااااااااا

یه نمای ضعیف از سر سره

تولدت مبارک عشق کوچولوی من

دخترم از بس موهاشو شونه نمیکرد و نمیذاشت شونه کنم و ببندم  موهاتو کوتاه کردم آرایشگاه زنونه کوتاه نکرد گفت ئانمیسه داشتم میبردمت خونه که با مامان مهناز بریم یه آرایشگاه کودک دیدم آرایشگاه مردونه سر کوچه آقای آرایشگر دم در واساده پرسیدم آقا موهای آیسا رو کوتاه میکنی گفت بله و شما با کلی گریه نشستی و تمام بدن من مو شد حالا هر وقت از اونجا رد میشیم میگی مامان عَمو  موهامو قِچ قوچ

تو راه رفتن به شیراز شهر گلپایگان واسه صبحونه

مراسم شیر خواره ها که با عمه طاهره و دختر عمه رفتیم قبولت باشه دخترم

داستان این صندلی ها هم جالبه که یه خانم شما رو از کنار صندلی آورد پیش من و شما اونقدر گریه کردی و گفتی گامومو دشم درد ابرد که مسولای برنامه کلی از شما معذرت خواهی کردن و اون خانم رو آوردن و به شما شکلات داد و بنده خدا کلی عذر خواهی کرد

بعد از مراسم بادی بازی

تولد رادین جون با دوستای گلت

آیسا به نی نیش داره می می میده و خودش هر چند وقت یه بار میگی عیبه

خیلی دوستت داارم عشق  مامان

 پ.ن.:ایشالا همیشه سالم باشیدوستت دارم همیشه و همیشه و هر لحظه بیشتر و از خدا میخوام تا کنارت باشم و بزرگ شدنت رو ببینم

پ.ن:  برا دایی جون رضا خیلی خوشحالم ایشالا قسمت همه جوونهای دم بخت تقدیر زیبا رقم بخوره

پ.ن: خدایا فقط حال خوب ...بابت همه نعمتهات ممنون  شکر به خاطر تمام شادیهایی که در دلم موج میزند شکر

پ.ن:

پسندها (3)

نظرات (1)

Kosar
3 بهمن 93 9:02
___♥♥♥ __♥♥_♥♥ _♥♥___♥♥ _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥ _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥ _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥ __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥ ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥ ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥ ____♥♥___♥♥__♥♥ ___♥___________♥ __♥_____________♥ _♥_____♥___♥____♥ _♥___///___@__\\__♥ _♥___\\\______///__♥ ___♥______W____♥ _____♥♥_____♥♥ _______♥♥♥♥♥ سلام وب شماعالیه من وقتی عکس کودک شمارو میبینم فکر میکنم اجی وبرادر خودمه راستی به وب منم بیایید واگه موافق بودیید تبادل لینک هم بکنیم مرسی