آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

20 ماهگی داغ ِ داغ

1393/4/8 11:55
نویسنده : مامانی
352 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق کوچولوی مامانی بازم واسه تاخیرم شرمنده که حسابی سرمون شلوغ بود مهمون داشتیم و بعدشم که رفتیم همدان و ....

20 ماهگیت مبارک عشقم البته با تاخیر ...

آیسا تو این هوای گرم چی میچسبه؟؟؟؟بَ دَ دی= بستنیبوس

کلی واسمون مهمون اومد البته تو ماه گذشته و به خاطر اینکه باباجی هم ماموریت داشت تبریز ماهم همراه مهمونهای عزیزمون رفتیم همدان و کلی خوش گذروندیم عسل جون به همراه دایی نامان هر روز می اومدن سراغمون و مارو میبردن پارک که البته موقع برگشت ما برنامه داشتیم چون هیچ رقمه راضی نمیشی برگردی اصلا برام یه معضل شده که اصلا نبرمت پارک چون واقعا میری رو اعصاب ...

دختر قشنگم جمله های خیلی کوتاه میگی...

بابا دفد کار=بابا رفت سر کار

دادو نیش=دایی جون نیست

ماما غَدا=مامان غذا

باس=ماست و حرف س رو نوک زبونی تلفظ میکنی(منم تا 6 سالگی حرف س رو نوک زبونی تلفظ میکردم)

مانتو خریدم پوشیدم و داشتم جلو آینه نگاه میکردم شما داشتی گندمک میخوردی بعد صدا میکنی:مامی قَدَنگه...من دیگه واست مُردم به معنای واقعی...

و جدیدانا (بدون اینکه من یادت بدم و البته کسی از بچه ها هم نمیگه تا اونجایی که من در جریانم) به من میگی مامی و با بابا میگی بابی و البته بیشتر وقتی کارت گیر باشه یا بخوای خودتو لوس کنی

فکر کن وقتی میگی مامی من تو پوست خودم نمیگنجم میخوام بزنم بیرون جیغ بزنم

والبته بعضی  وقتها .... صدام بلند میشه داد میزنم سَرت اَخم میکنم و بعدش مثل چی...پشیمون میشم و تو آینه توالت کلی به خودم بد و بیرا میگم و هی از همه دوستان میپرسم شما هم نی نیتونو دعوا میکنید؟؟؟

نمونش همین چند شب پیش آخر شب پی پی کردی میخوام ببرمت توالت یکی از بالشهای مبل رو گرفتی دستت و میخوای بیاری به هر زبونی باهات حرف میزنم تو گوشت نمیره نمیدونم متوجه نیستی یا نمیخوای...خلاصه که منو از رو بردی و آوردیش تو خوب میگم بزارش بالا که نیفته و میگی فقط تودستم باشه (الهی مامانت بمیره دستم بشکنه یادم میافته از خودم متنفر میشم )منم یکی بهت زدم و البته شما هم از خجالت من دراومدی ولی خوب از خیر بالش گذشتی و آروم نشستی که تمیزت کنم

واقعا تو یه همچین لحظاتی باید چی کار کنم ؟؟؟بابا علی میگه باید حواسشو با یه چیز دیگه پرت کنی ولی تو دستشویی چی هست که من حواس شما رو پرت کنم؟؟؟؟

باله و پَپو=بالش و پتو و خیلی هم بهشون علاقه داری

با بچه ها خوب بازی میکنی غروب ها میبرمت پایین و شما کلی خاک بازی میکنی وقتی میای بالا تا توی پوشکت خاک رفته

و یه اتفاق مهم اینکه چند روز پیش صبح که بیدار شدی و بردمت دستشویی دیگه نذاشتی پوشکت کنم و تا شب هم پی پی تو گفتی هم هروقت میگفتم آیسا جیش دستشویی دستم رو میگرفتی و میبردی الهی فدای فهمت بشم من دختر باهوشم

بازم موقع رفتن به دستشویی پستونک و توپت رو آوردی و پستونک از دستت در رفت افتاد (خونه مامان مهنازی بودیم) مامان یه پستونک از قدیم داشت دادبهت .اما نگاه به من میکردی همش میگفتم پیف شده و شما بااشکات ملتمسانه از من میخواستی بگم نه تمیزه بخورش من بدجنس شده بودم میخواست شما دیگه پستونک نخوری ولی نشد و شما به حرف مامان مهناز که گفت بخور مامان جان خوشمزه است خوردیش

اکثر میوه ها رو بلدی

ایلاس=گیلاس

اندور=انگور و من متوجه شدم حرف گ واست سخته

خیلی خیلی دوستت دارم

در حال گردو شکستن

آب بازی هم که هر روز تو آشپزخونه کلی کاسه بشقاب میاری و همه جا رو خیس میکنی

تا نیم ساعت هر وقت خواستم از رو دوچرخه بردارمت گریه کردی و گفتی باید همون جا بخوابم خواب خواب بودی از کجا میفهمیدی من موندم؟؟؟؟

عروسک بازی کردنت تو حلق مامان آخه فدات بشم

پانیسا گوگولی دختر دایی محسن(دایی مامان)

پاتان پانیسا

میگم آیسا بی بی دایی محسن چطوری شیر میخوره و شما ادای شیر خوردنش رو با لبات در میاری آروم آروم

هنر مامان واسه مهمون های عزیزمون و البته کلم پلو شیرازی هم درست کرده بودم که کلی مورد استقبال قرار گرفت

 هدیه های مامان مهناز که واسه شما زحمت کشیدن آوردن

خاله زری هر وقت بیاد شما رو ببینه ما رو شرمنده مینکه

 و هدیه های بابای با سلیقه دستش درد نکنه به همراه کلی اسباب بازی یعنی هر چی جلو چشمش اومده خریده ها اینطوری بگم...

پ.ن:

دختر قشنگم  که معصومانه منو نگاه میکنی و فقط تکیه گاهت منم و درخواستهایی که شاید به نظر من غیر معقول باشه و تو کله ی تو تمام این خواسته ها منطقی باشه ... و منو بی خود و بی جهت عصبانی میکنه و شاید علتش خستگی تنهایی ..غریبی ...کارای خونه وووو... که البته هیچکدوم از این مسائل توجیح کارام نیست اما خوب منم آدمم و آدمیزاد جایز الخطاست... تو سنگ صبورم باش و منو ببخش تو تمام این لحظه ها ممنون که کنارمی و بعد از این که دعوات میکنم با صداقت خیلی زیاد بازم بغل منو میخوای و من شرمنده میکنی ...بر من ببخش تمام لحظاتی رو که فقط درپوست مادرانه هستم..ببخش اگر صداییم ناخود آگاه بلند میشود ببخش اگر... کنارم بمان همیشه  که من نیازمند تو هستم بیشتر از نیاز تو به من...

 و مثل همیشه من و تو در قلب خداییم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)