آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

در 21 ماهگی

1393/5/3 15:32
نویسنده : مامانی
665 بازدید
اشتراک گذاری

عشق کوچولوی مامان سلام

سلام دختری برگ گلی...

21ماهگیت مبارک فندوق کوچولوی من

و در 21 ماهگی اونقدر شیرین شدی و من و بابا رو کلا سورپرایز میکنی با جمله بندی های شیرینت...محبت

بابا بیا تو بادی=بابا بیا توپ بازی

بابا بیا نَدادی=بابا بیا نقاشی و علاقه خیلی زیادی به نقاشی کردن داری در طول روز 7 تا 8 بار وسایل نقاشی میاری و میبری و اول هم میگی :ما ئی بیکش= ماهی بکش

بابا پادو باد کن=بابا پاتو  باز کن  واسه بازی توپ قل دادن

بابا پادو بیا=بابا پاشو بیا

ماما دی بیده ه ه ه=ماما شیر بده

ماما ای یار بیده ه ه =ماما خیار بده

ماما اِن نا نِه بیده ه ه=مامان هندونه بده (به خربزه هم میگی هندونه)قه قهه

ماما دَمائی  توش؟؟؟؟؟مامان دمپایی کوش؟؟؟

پَپو بالت توش؟؟؟ پتو بالش کوش؟؟

بابا اَمام NO NO NO=بابا حمام نه

یه کار اشتباه هم که کسی میکنه یا غزلی به وسایلت دست میزنه میگی=NO NO NO آدا ئه=مال آیساست

آدا یاری=اسم خودت آیسا خدایاری

عدوسَ=عروسک

اِسی=خرسی

اِشی=مرسی

عَمممم=م رو با تاکید میگی عمو

چند روزه از خواب که بلند میشی میگی :ماما دَلا اوبی=ماما سلام خوبی(الهی قربون احوالپرسیت برم)

تا بابا غروبها آماده میشه بره پایین شما زودترش جلوی درب در حال انتخاب کفشت هستی و جالبه که هر بار میخوای بری یه کفش رو انتخاب میکنی اصلا جدیدا تو لباس پوشیدنت هم خودت نظر میدی فدات بشه مامی که اینقدر با شعوری

خیلی مهربونی و هر روز هم مهربونیت بیشتر میشه وبیشتر ثابتش میکنی مثلا دیشب خونه دانیال بودیم(رفیق جینگت بعد از غزل آخه این چند شبا همش با هم بیرونیم)عمو زیر سرش بالش بود شما بالش رو میخواستی:عَم بالت بیده اومدی بالش رو برداشتی یه نگاه کردی دیدی عمو سرش رو گذاشته زمین رفتی یه دونه از بالشهای مبل رو آوردی گذاشتی زیر سرش(آخه الهی فدای قلب مهربونت برم ناناز)

خیلی از وقتت رو با بابا علی میگذرونی غروبها تنهایی میرین بیرون مثل خانم میشینی و کمربندتو میبندی و کلی بابا علی وقت میگذرونی

این چند شب ها که احیا بود بابا علی خیلی کمک کرد و شما رو نگه میداشت  و من میرفتم احیا دستش درد نکنه ایشالا خدا سایشو از رو سرمون کم نکنه و خدا پدر بزرگت رو رحمت کنه با این پسرش که به ما دادهبوس

ورژن جدید تاب تاب=تا تا تا بادی آدا بابا عَیی .ادا دادو ایضا. آدا مَمَد نه و یه خنده ی گنده انتهای شعرت

بازم میگم تمام اسامی رو صدا میکنی و اینطوریه که تمام بچه های شهرک جمع میشن دورو برت که آیسا بگو شمیم=نَمین

کیمیا=هیمیا

پارمیدا=نانیدا و و و ...

عاشق دوچرخه سواری هستی بابا دوگَ گو بادی بیده ه ه=بابا بریم دوچرخه بلزی

و فعلا هم اینا یادمه راستی خیلی قشنگ عروسک بازی میکنی ...

و اینکه تو این ماه اوایل ماه مبارک بود که شما مریض شدی و یک شب بیمارستان بستری شدی و خیلی سخت بود ایشالا همیشه سلامت باشی دخترم و هیچ مادری مریضی بچشو نبینه واسه همین دیگه نبردمت کلاس گفتم شاید گرمازده شدی ترسیدم مامان به جای تو آخه قربون دستت برم که کلی سوراخ سوراخش کردن 4 روزی شدید درگبرش بودی و خاله سعیده مامان غزل کلی برامون زحمت کشید دستشون درد نکنه نوشتم تا همیشه محبتش یادمون بمونه

جوجه نمیدوم چرا عکسات آپلود نمیشه سوال

به هر حال دوستت دارم و من تو در قلب خداییم

پ.ن:باباجی چتری هاتو بازم کوتاه کرده و خیلی رفته بالا اما همچنان با اعتماد به نفس میگه عالیهتعجب

در حال نَ دادی کردن

منو خوابوندین پدر و دختر کلی بازی کردین بابا علی واست کلیبس زده کلی هم ذوق کردی

چیزی ندارم بگمبغلبغلبغل

پدر و دختر کجا تشریف میبرید؟؟؟؟؟؟؟؟

تمام عاشقانه هایم برای توست و اصلا تو عاشقانه ی منی عشق کوچولوی من...

پ.ن:امروز همون فردای دیروز است...اومدم دیدم عکسهات آپلود شد ویرایش رو زدم عکسهاتو گذاشتم تو همین پست...

و من و تو در قلب خداییم...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (3)

ابجی سجا
4 مرداد 93 15:26
لالالالا بخواب دنيا خسيسه واسه كسي كمتر مينيويسه يكي لبهاش هميشه غرق خنده س يكي پلكاش تو خوابم خيس خيسه يكي داره هزارويك ستاره يكي جز ياد تو هيچي نداره....
الهه
5 مرداد 93 3:53
سلام عزیزانم.ماشاا... به این خانم گل نازنازی . دلم میخواد بچلونمش .از طرفم هزار بار ببوسش. به باباجونی هم بگو لطفا دسته گل ، رو سر و رو چتری های خودشون پیاده کنند. خواهشا دست به موهای این قند عسل نزنه . بزاره موهاش بلند بشه . هر چند هنوزهم خیلی نازنازیه و خوردنی. باز هم مثل همیشه " به امید دیدار با هزارماچ آبدار
خاله زری
10 مرداد 93 19:14
قربونت برم نانا جون با اون تیپت منو کشتی دیگه