این روزهای من و آیسا♥♥♥
ساعت 1 بامداد دارم برات قصه میگم دستام تو موهای گندمیت که حالا پررنگ تر شده تاب میخوره و من عشق میکنم از ناز کردنت ...
مامان پامو بِخالون...مامان ایدالو بِخالون..
باشه مامانی و قصه شنگول و منگول رو تعریف میکنم سعی میکنم مثل شبای قبل باشه -که اگه یه جارو کم یا زیاد بگم فوری بهم یاداوری میکنی- کدوی قل قله زن و میرسم به یکی از داستانهایی که کتابشو داری .چشمات کم کم دان میرن به خواب ناز خوب خدا رو شکر دختر خوابید تا قصه رو شروع میکنم چشمات باز میشه ...
مامان صبر کن برم کتابشو بیارم...
╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬
نشستیم چایی با کیک میخوریم
آیسا:مامان ِ من میشی چِیچ خلیدی(کیک)
دوباره خودت نه بابا خلیده... بابای ِ من میشی چِیچ خلیدی
میشی خیلی خومزه سته .عزیز دلِ من بابا علی ِ منی...
╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬
مامان غَدَل بیاد خومَمون ؟من نمیرم خونه غَدَل!!!
چرا مامان؟...عمو مجید بی ادب نیش ناژه...
خوب پس چرا نمیری مامان جونم؟
نه دایی غومام شیبیل داره ...من نیتونم برم خونشون عمو شیبیل داره...
╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬
4-و داستان هر شب ما بعد ازشام...
آیسا جون و بابا جی تو پذیرایی روی مبل
آیسا آهسته آهسته پاورچین (مرتب هم میگه هیش –یعنی ساکت)-مدل پاورچینت خیلی شیکه- به طرف من میاد من مثلا متوجه نیستم یه نیگای زیر چشمی به آیسا میندازم و یه هو میدوم طرفش تا بخورمش و آیسا ذوق وصف نشدنی میکنه جیغ میکشه و با سرعت میره بغل باباجی و این داستان تکرار میشه 1ساعت تاآیسا جونم خسته بشه یا بابا جی حواس دختر رو پرت کنه چون بازی پر هیجانی واقعا..(من که کلی از هیجانات طول روزم با این بازی تخلیه میشه...
╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬
آیسا جونم موقع دست شستن کلی صلوات میدی» اَلا محمد اَلا محمد اَلا محمد
و شیرت حتما باید شیر خومز ه باشه(شیر عسل )
از کارتونهای مورد علاقه موچه خاد(مورچه خوار)پلنگ صورتی و البته باب سِ بَدی(باب اسفنجی)
موخودو(تخم مرغ) خودوداد(شکلات)سا مَنیچ(ساندویچ) خیلی دوست داری مخصوصا تخم مرغ آپز و ساندویچ همبر
دختر گلم مسابقات آشپزی و نقاشی هم برگزار شد که به شما خیلی خوش گذشت و کلی بازی کردی و نقاشی هم کشیدی دایره دایره.. (الهی قربون نقاشی کشیدنت برم من نفس)
عشقولانه بابا و دختر
آیسا و سامیار 1 روز قبل از برگزاری مراسم تو سالن
قبول باشه خانم...
مسابقات آشپزی
آیسا جون و آقا ماهان و البته رفیق فابریک آیسا جونم غزل جون
گوشه ای از میز مسابقات
یه مهمونی دلچسب خونه ستایش جون
یه روز خوب زمستونی که البته بهار شده خونه باغ یکی از عموها
سفره ناهار تو خونه باغ...
مسابقات نقاشی
و این هم شاهکار شما دختر قشنگم یکی از اون دایره ها ماشینه از نظر من شما برنده ی مسابقه هستی دخترم چون با جدیت این نقاشی رو کشیدی
و من و تو در قلب خداییم...